آرى بشر قبل از اسلام گرفتار خرافاتى بودند كه آنها را از مسير صحيح زندگى و عوامل تجارتى و امور اجتماعى و معاشرت جلوگيرى كرده بود و گزاف نيست اگر ادعاء شود كه جداً در پرتگاه نابودى واقع ساخته بود بحديكه انجام يك كارى با هزاران خرافات مواجه بود فلذاكاروان تمدن اجتماعى و اقتصادى و تجارتى بشر و امور توليدى و همه و همه بحالت عاطل و باطل و سرگردانى و حيرت بسر ميبرد.
مثلاً اگر كسى چشمش به سگ ميخورد در حالت خوردن يا آشاميدن و صدها حالات ديگر نسبت بهريكى تطير خاصى ميزدند و برطبق همان نظريه و تأويلها تصميمهاى قبلى تغيير ميكرد و يا ميخواستند پىكارى بروند براى تصميم نهائى آن، پرندهاى را به پرواز در مىآورند و يا حيوانى را ميدوانيدند و نام آن به زجرالطير150 معروف بود، اگر پرنده يا حيوان بسمت راست پرواز يا حركت ميكرد آنرا سانح ميگفتند، و فال بنيك ميزدند، و اگر بچپ مىپريد يا حركت مىكرد آنرا بارح ميخواندند بفال بد مىگرفتند. اگر پشت سر واقع ميشد آنرا قعيدمىگفتند و اگر از جلو ديده ميشد ناطح ميخواندند و بفال شوم حمل ميكردند. رفته رفته توسعه پيدا كرده و مورد توجه عام و خاص شده كار بجائى رسيد كه تعلم او براى خود موقعيتى باز نمود كه اسم او را علمالزجر و العيافه ناميده بودند.
زجر همان پرانيدن پرندگان است عيافه عبارت است از صداى حيوانات و حركات آنها و ساير احوالشان، مثلاً از پرواز و سمت آن استنباط كنند و از صداى حيوانات و حركات آنها پيشگوئى كنند. و هر كس در اين علم موهوم اطلاعاتى نداشت به او زن نميدادند. حالا خودتان قضاوت كنيد در اجتماعيكه افسانه پرستى و خرافاتطلبى باين حد برسد چقدر به انحطاط اخلاق و فقر دانش و ضعف و زبونى و كم رشدى مبتلا خواهد شد وتاچه حد گرفتار عقب ماندگى از لحاظ توليد ثروت و توليد نسل و اقتصاد و بهداشت و فرهنگ و حيازت منابع طبيعى و صدها نظائر آن كه در حيات بشر در مهمى بعهده دارد، خواهد شد و؟!